نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت
نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

مقام تسلیم را به که میدهند ؟

سلام به روح پاکتان 

امروز تویه نظرها دوست گلم با اسم نیلوفر که این حقیر شخصا ایشون رو نمیشناسم ولی تویه این مدت همراه این حقیر بوده و با نظرات خودش قوت قلبی برای ادامه به وفای به این عهد بوده نظری در مطلب گذشته لطف کرده درج نمودند که صلاح ندانسیم در نظرات تایید کنم . البته ایشان به این حقیر لطف دارند . 

امروز میخواهم به خاطر نیلوفر عزیز مطلبی بنام تقدس گرایی و عواقب آن بنویسم . 

در گذشته نه چندان دور افرادی در مسیر سیر و سلوک به جایگاههای خاصی رسیدن که اطرافیان آنها به علت یا روح پاکشان و از روی محبت و یا از روی ناآگاهی حرفهایی را در مورد آن سالک زدند که باعث تقدس گرایی و به وجود آمدن فدقه های متعدد شد . جالب اینجاست که تمام فرقه هایی که جدا شدند بعد از فوت آن شخص بوده ولی بنام آن شخص . که این باعث شده که روح آن شخص به علت اشتباهات افراد تشکیل دهنده فرقه در عذاب باشد . حتی بعد از مرگ آن سالک بزرگان فرقه او را رها نمیکنند و از او که خود در عذاب برزخی گرفتار شده مدد میخواهند . 

به مرور زمان خرافات و مباحث بدعت گذاشته این افراد باعث گمراهی تعداد زیادی میشوند . چرا ؟ 

همانگونه که خداوند برای هدایت انسان اسبابی را محیا می کند شیطان نیز اسبابی را برای گمراهی محیا میکند . 

هر کسی در این دنیا به جایگاهی رسیده این را بدانید که بالاترین مرتبه این جایگاهها تسلیم و هجز و ناتوانی در برابر حضرت حق است و کسی که به این مرتبه برسد دیگر نه اشراقیاتی و نه کشف شهودی و نه مکاشفه ای برای اراءه دارد هر چه هست تجلای عظمت خدا در وجود سالک فنا فی الله است . 

یک بار عرض کردم و دوباره میگویم . آنان که مدعی شریعت و طریقت شدند آخرین مرتبه عرفانیشان حقیقت است و این برای ساک اولین شهر عشق حال ببین هفت شهر عشق را میتوانی تصدور کنی ؟ 

حال میگویم چگونه است اما به حجاب . 

واقعیت آتش این است که واقع شده در بعد زمان و مکان و حقیقت آن جستجو و رسیدن به آن است و به عین الیقین و علم الیقین اعتراف به وجود آتش و قبول کردن وجود آتش . اما این حقیقت  یک واقعیتی دارد وه باید واقع شود تا قابل درک باشد . یعنی چه ؟ یعنی باید در حقیقت این آتش بسوزی تا واقعیت آتش بر تو واقع شود . که اکثر عرفا اینجا راکد شدند و ترسیدند و بسنده کردند به حقیقت . اما سالک سوخت و تازه حرم حریق این آتش اورا وارد دنیایی به نام هفت شهر عشق می کند که علما و فضلا و دراویش و عرفا از درک آن عاجزند مگدر سالک شوند و آتش بگیرند و بسوزند در واقعیت حقیقت خدا تا برسند به همان فنا فی الله که خداوند آنها را دوستان خود نامیده . و آنجاست که فرق بین شریعت و طریقت و سیر و سلوک معلوم میشود . 

در ضمن دوستان خدا نشانه ندارند و دیده نمیشوند همان گونه که خدا نشانه ندارد و دیده نمیشود . نه ریش بلند دارند نه انگشتری در دست نه موی سر بلند دارند نه لباس خاص میپوشند و نه علوم خود را بر بالای بلندی ها فریاد میزنند و نه در کوهها چله نشینی میکنند و نه صاحب حذبند و نه فرقه . دوستان خدا فقط عبد و بنده خداوند هستند و از هر چیز و هرکس برای خدا میگذرند نه افراط میکنند نه طفریت و نه کسی را به مقام او میرسانند و کسی را از مقام انسانی پایین می آورند و از غیر خدا نمی خواهند و نمیجویند . 

من این مطلب را نوشتم تا بدانیم که هر کس از خدا مینویسد بوی خدا نمی دهد و دوست خدا نیست و استاد یا پیر یا عالم نیست و این حقیر نیز سرتاپا گناه و غفلت و عصیانم و هر آنچه نوشتم از برکت خداوندی هست که همه ما را یکسان آفرید ولی بعضی ها آتش گرفتند و دوستش شدند ولی بعضی ها مثل حقیر هنوز اند خم کوچه های غفلت و نیاز و گناه هستم . 

خداوندا تو خود میدانی که هرچه گفتم حقیقتی هست که جانم را میسوزد نه تواضع هست نه بازی با کلمات ، من همان حقیر آلوده به گناهم که تو خدای عظیم دستم را گرفتی و سرم را بالا آوردی تا نور را ببینم و حال از تو ممنونم که اجازه میدهی از تو بنویسم و این حقیر تا نفسی در گلویش هست به شکرانه لطفت خواهم نوشت تا همه بدانند که الوده ای مثل این حقیر را خدایی نجات داد که شریعت و طریقت از او خدایی ساختند برای ترساندن . خدایا یا اینها تو را نمیشناسند یا از شناختن تو میترسند . خدا اینها نمیدانند تو چشمان به عجز رسیده بنده ات را مینگری و بغض گلویش را میفهمی و تا شروع به گریه میکند و مدد میخواهد او را به آغوش رحمتت میگیری و او را با دستان حجتهایت نوازش میکنی و بدون هیچ واسطه ای می خوانیش و در خلوتگاه الوهیتت راه میدهی و خودت نفسش را میپوشانی و گناهانش را پاک میکنی و در مقام توکلش قرار میدهی و تسلیم و بندگی را برازنده اش میکنی . 

حمد و سپاس خدای را که اوست ذات مطلق . 

حقیر سرتاپا گناه 


نظرات 1 + ارسال نظر
نیلوفر دوشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:12 ب.ظ

سلام
ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد