نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت
نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

دیدن یا ندیدن هر دو با همند

سلام به پاکان 

امروز تحولی در تفکراتم احساس میکنم که مرا بهتر از گذشته با خدایم مانوس تر میکند .

هر آنچه دیده بیند دل کند یاد .

چشمها را باید شست جور دیگر باید دید .

چشم ، آری تحولات انسان اول باید دیده شود و بعد ارداک شود .

نگاه ، عجیب است تا به حال با دیدن میفهمیدم و خدا را نزدیکتر ادراک میکردم حالا با ندیدن  !!!

دیگر نمیگویم نمیدانم چیست و چرا میگویم ، انگار وقتی نگاه نمیکنی میفهمی چیست و چرا میگویی .

خداوندا در تمام لحظاتم مرا یاری کردی و در هیچ شرایطی از محضرت نراندی ، شکرگزار این الطاف رحمانیت هستم .

یاحق


میگویند افراطی هستی

سلام به پاکان

امروز داشتم به این فکر میکردم چرا وقتی یک بچه از پدرش حرف گوش میکنه بهش میگن بچه خوب ، یا اگر زنی از شوهرش تبعیت کنه میگن یک همسر باوفا ، و یا یک شاگرد از استادش حرف شنوی داشته باشه میگن مودب .

ولی وقتی یه نفر میخواد بنده حرف شنوی خدا باشه بهش میگن افراطی !!!!!!!!!

خدایا چرا بندگان مومنت را اینقدر در میان مخلوقاتت ناشناخته و غریب  قرار دادی ، یا نه مخلوقاتت آنها را غریب و تنها کردند ؟

بیاین به جای ایراد گرفتن از افرادی که عامل دین هستند به خودمان بیایم و خودمان را اصلاح کنیم . مگر دین چه میگوید که اینقدر در مقابلش سخت و غیر قابل تغییر شده ایم


نمیدونم دروغ نگفتن ، دزدی نکردن ، فحشا نکردن ، و یا .... اینقدر برای ما سخت شده که مونین را به خاطر دروی از اینها و برای تبرئه خودمان از اعمالمان و نفسمان آنها را افراطی و غیر قابل تحمل مینامیم و از خودمان دور میکنیم .

خداوند حافظ و حامی درستکاران و مونین هست .

یا حق

خدایا نمی دانم

با سلام پاکان

دارم به این فکر میکنم ، آیا خدا با این همه آیین و دینی که فرستاد و با پیامبران و امامان که مبعوث به رسالت راهنمایی شدند میخواست بگوید هدایت مختص من و راهی که نشان میدهم هست ؟ ویا اینکه میخواست بگوید نه مختص یک دین و آیین نیست و من اگر بخواهم هر زمانی را با همان زمان هدایت میکنم ؟

خوب در بین این دو تفکر بنده یک چیز بسیار آزار دهنده است آن هم سر در گمی در شناخت مسیر درست .

اگر قرار به تبعیت بلا شرط انسان از فرستاده خدا بود پس این فرقه هاا و تفکر ها و تعقل ها و نظریه ها چیست ؟

اگر هم قرار به این بود که عده ای مستثنا ء از تبعیت باشند چرا تفکیک نشده و تا به حال عالمی مدعی این موضوع نبوده ؟ و یا نه اصلا در زمان خود فرستادگان عنوان نشده و یا اشاره به این نشده که دین فقط مختص عوام است و بس ؟

آیه ای که میفرماید : من از هر کس به اندازه ادراکش سوال و جواب میکنم و میخواهم .

نشانه این است که دین آنقدر عمیق و بی کران است که طبقات دارد .

من مانده ام خارج از این دین آیا باز هدایتی بی شک و شبهه که وصل به خدا باشد وجود دارد و یا نه انسان با توجه به داشته هایش و آموخته هایی که داشته قدرت تشخیص مطلق را داردکه دیگر نیازی به فرامین مطلق خدا نباشد ؟

به هر حال برای بنده مسائلی به وقوع میپیوندد که گاهی اوقان زیر و زبر من را تکان میدهد و انگار بیدار باش میدهد .

ولی نمی دانم دنیای خارج از فرامین خدا و فرستادگانش چقدر امنیت دارد ؟

یا حق