نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت
نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

احوالات ما در معنا

چند روز قبل عصر رفتیم سر قبر کسی که تازه از دنیا رفته بود . من رو خوف عجیبی گرفت تا به حال ایطوری نشده بودم در حالی که چهار سال هرشب قبرستان خوابیدم . یک لحظه سید نگاهی به من کرد و گفت دعا کن منو بگو انگار لال شدم باسر اشاره دادم نمیتونم گفت دعا کن خواستم زبانم رو تکون بدم یه دفعه دیدم یک نفر در حالت نشسته که زانو بغل کرده باشد کنار قبر نشسته که سرش رو برده لای زانوهاش و داره در بدترین حالت زجه میزنه تا من خواستم دعا کنم با دست اشاره میکرد نه و با صدای بسیار نازک و خسته میگفت من لایق بخشش نیستم ، دیگه قلبم داشت از جاش بیرون میزد دیدم سید یه تکونی بهم داد گفت بنال : شروع کردم به دعای بخشش و رحمت و سید هم کمک می داد و من خواستم که سریع اونجا رو ترک کنیم . معمولا اگر کسی سر قبری دعا کنه و صاحب قبر تاثیر ببینه بلند میشه و ولکن طرف نمیشه و درخواست دعا میکنه ولی اون شخص اصلا خوشحال نمیشود و میگفت من نمیخوام بخشیده بشم و میترسم که عذاب من خانواده ام رو هم فرا بگیره . خدایا مگه اون چکار کرده که حتی خودش هم راضی به بخشش نیست وقتی سراغی ازش گرفتم گفتند شخصی مومن و نماز خوان و دعا کن و کلا شخصی باچهره محبوب در بین اطرافیانش بوده . از اون روز بیشتر به اعمالم فکر میکنم و دارم میبینم که خطاهام در مقابل خوبیهام مانند اژدهایی در مقابل مورچه ای است و داره اونو میبلعه . خداوندا ما گناه کاریم اگر ما را به لطف و کرمت نبخشی اعمالمان ما را هلاک خواهند کرد . حقیر سر تا پا گناه
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد