نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت
نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

بازم کنار امواج

سلام

امروز داشتم به این فکر میکردم که عید نزدیکه و خیلی از خانواده ها از لحاظ مالی ضعیف هستند و توان خرید لباس نو و آجیل و میوه برای خانواده رو ندارند و متقابلا کسانی هستند که فقط خرید آجیلشان و میوه شان از میلیون میگذره و سفرهای نوروزی به خارج از کشورشان که دیگه نگو . موندم توش که چه خبره ؟ ولی وقتی یکم به عقل که رجوع میکنم مبیبینم که هر دو تاشون سیر میشن و قانع و زمانی که میمیرن تویه یه خاک گذاشته میشن . حالا با رنجشها و نارضایتیهایی که به وجود میاد باید چه کرد . آیا میشه انتظار داشت که راضی باشند و رنجشی هم نباشه . البته تعجب من اینه که اون پولداره همیشه تویه فکر فردا و حسابهای بانکی شه و یادش رفته خدا روزیشو میده ولی اون فقیره در کمال تعجب تویه هر آهی که میکشه میگه الحمدالله و دعا برای دیگران میکنه . حالا نفهمیدم شکر فقره از کجاست و غفلت پولداره برای چیه ؟ اون مشغول مال دنیا و اینم از تنگ دستی و ناچاری شاکره و میترسه که اونی هم که داره از دستش بره . اطمینان به خدا یک افسانه شده و یک آرزویی که یا دراویش دم میزنند و سالکان ادعایش را دارند و عارفان توضیحش میدهند . باز هم در کنار امواج شک و تردید شناورند و به مثال ماهی حوض میمانند که زمان گشنگی بر روی آب دهانشان را باز و بسته میکنند به اید آنکه رهگذری تکه نانی برایشان بندازد ولی غافل از آنند که خدایشان به فکر آنان هست و کودکی را که نان در دست دارد و به شوق بازی با ماهیان نانش را نمیخورد تا به آنان دهد را به طرف حوض هدایت میکند در حالی که مادرش امتنا میکند و خداوند او را راضی میکند با گریه طفلش ، تا با او بیاید و آن نان را به ماهیان دهد . . .  آری روزی آن ماهیا تکه نان است و روزی ما هم همان تکه نان ولی ما اشرف مخلوقات و آن یک حیوان حال چه فرقی بین بی اعتمادی ما به خدا با آن ماهی هست . وای بر ما که با خدایمان چه عهدی بستیم و چه کردیم . . . حقیر سر تا پا گناه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد