نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

شاید هم باشد

سلام . . . سید میگه توی خلقت خداوند خلقتها و قوانینی هستند که چه ما بپذیریم و چه نپذیریم آنها وجود دارند باتمام اینکه شما انسان منطقی و عاقلی باشید ؟؟؟ آخه دیشب بحثی بود که با تمام داشته ها و شنیده ها و تجربیات این حقیر مغایر بود و پذیرفتن این مطلب برای این حقیر بسیار سنگین بود . . . . . سید میگه تمام مفهومات این دنیا بستگی به گذر زمان داره و احتمالا در گذر زمان اشتباهاتی به وقوع بپیونده که از حیطه تفکر ما خارج باشه و برای ما قابل تفهیم نباشه . . . . وشاید هم اصلا تا ابد برای ما افشا نشه و ما در تحیر این قضیه بمونیم مثل ذات خداوند که قابل ادراک ما نیست . . . .ولی نمیدونم شاید هم حالا ودر زمان ما قابل فهم نیست . . . مرا به کدامین نفس شیدای خود کردی که تمام دنیا برانگیخته شدند تا بین ما را به هم بزنند و هر روز با یک ترفندی هجوم می آورند و قصد جدایی ما را دارند . . . . ولی نمیدانند که خدایی چون تو همیشه برای دوستانت نگرانی و به گفته خودت که فرمودی هر کس برای من حیله بکار برد بداند که من خود بزرگترین مکرها و حیله ها را دارم . . . آری کسی را یارای مقابله با تو نیست . . . . چه در رحمت وچه در جزا شر . . . . خدایا هر آنچه را که برای فهم این حقیر کافی میدانی میپذیرم و این را اطمینان دارم که تو دوستانت را هدایت میکنی و هدایت تو وسعت نامحدود دارد . . . خداوندا این حقیر را به داشته هایش مغرور نکن که همیشه جوینده باشم چون دریای علم تو نامحدود میباشد . . . خداوندا از علومی که نامنظم و بدون صورت مسعله و گنگ هستند و ما قدرت شناخت آنها را نداریم و احتمالا ما را از تو دور کنند حافظ باش و ما را دور کن . . . . حقیر سرتاپا غفلت

دعایم کنید

سلام چند روزه قفلم . . . اصلا اونقدر پوچ و خالی شدم که احساس میکنم فاجعه خیلی بدی برام اتفاق افتاده . . . . اینجاست که از شما میخوام دعام کنید و از خدا بخواین که نور هدایتش رو از این حقیر عاجز و ناتوان نگیره و دوباره این حقیر رو به سرزمین شیدایی و عاشقی هدایت کنه . . . . آخه انگار جاده خاکی رفتم و گم شدم . . . التماس دعا حبیبان خدا . . . . حقیر سرتاپا غفلت

این مطلب در جواب دوست خوبم در مورد دوستان اطرافمان هست. . . سلام. . . بعضی وقتها ما دوست داریم در جمعی که قرار داریم تک باشیم . یا در خداجویی یا در دنیا جویی . . . این ماییم که دوستانمان را انتخاب میکنیم حال خوب یابد . . . اما چقدر خوب است که ما این اختیار انتخاب را به خداوند واگذار کنیم . . . به حالت طبیعی ما باید با کسانی دوستی کنیم که دوستان خداوند هستند و دوری کنیم از دشمنان خداوند . . . چرا ؟ عذابی که به سمت دشمنانش میاید فراگیر است و امکان دارد دوستانش هم در این عذاب گرفتار شوند فقط به حکم دوستی با دشمنانش و برای همین است که خداوند میفرماید با دوستانم دوستی کنید و با دشمنانم دشمنی کنید . سعی کنید در جمع سالکان و صالحین باشید تا رحمت خدا شامل حالتان شود و حتی ایمانتان را نیز بهتر حفظ میکنید . . . عزیزم اسراری در بین دوستان خدا رد و بدل میشود که گوش نامحرمان نباید بشنود حتی اگر این نامحرم نسبت فامیلی با شما داشته باشد مثل خواهر و برادر حتی پدر و مادر . . . لوط پیامبر و زنش . . . نوح و پسرش . . . و خیلی ها و در اسلام امام حسن ع و همسرش . . . و خیلی موارد دیگر، پس سعی کنید دوری کنید از تمام نامحرمان و دشمنان اللهی . . . حقیر سرتاپا غفلت

دوستان خوب

سلام. . . در تمام دنیا آشنایی حرف اول رو میزنه و دوستی ها عامل ارتباط همه ما باهم میباشد . . . . جالب این است که دوستی های این دنیا در آخرت نیز سهم بسیار مهمی دارد . . . در آیات مختلف و در احادیث متعدد آمده است که هر انسانی در این دنیا با هر کسی دوستی کند و احساس محبت و گرمی کند در آخرت با او محشور خواهد شد . . . مثلا ما در این دنیا اگر با مال دنیا مانوس شویم و یا با شهوت و نفس در آخرت نیز با آنها محشور میشویم و اگر با حب اهل بیت و دوستان اهل بیت س و یا دوستان خدا و انسانهای پاک مانوس شویم در آخرت نیز با آنها محشور میشویم . . . . اگر در آن دنیا گرفتار هم شدیم آشنایانی داشته باشیم که حداقل دوستان خداوند هستند و آبرویی دارند و شاید شفاعت کنند . . . . اما اگر دوستان ما شهوت بازان و دنیا پرستان و یا اصلا خود مال دنیا و شوت باشد چه خواهد شد آیا شما در آن دنیا شفاعت آنها را میخواهید و یا همنشینی با آنها را میخواهید ؟ خداوندا ما را با حبیبان خودت محشور گردان. . . . خداوندا ما را در روز آخرت شافی خودت باش و دوستی ما را در این دنیا و آن دنیا بپذیر . . . . حقیر سرتا پا گناه

آیا حقیقت ختم ماجراست

حتما این مطلب را بخوانید و عمل کنید . . . . . . . . . . . . . . سلام . . . در راه های رسیدن به خدا سه راه را در اکثریت ادیان مطرح میکنند . . . شریعت ، طریقت . حقیقت . . . شریعت که صورت اعمال فقهی و شرعی میباشد و عمل به واجبات و دوری از محرمات طریقه اعمال یومیه موضوعات این مرحله میباشد و اما طریقت که بنا به معنای لغوی به معنی راه و روش رسیدن به مقصد میباشد و بنابه حدیث از حضرت رسول ص راه رسیدن به خدا به تعداد نفوس خلق شده میباشد و مقصد که طریقت جویای آن میباشد حقیقت میباشد . . . اما حقیقت که معنی آن مورد بحث ما می باشد . . . آقا سید میگه حقیقت رسیدن به نقطه ای میباشد که بدانی حقانیت یک موضوع چه میباشد مثلا یقین پیدا کنی که خداوند وجود دارد ویا مثلا در مورد آتش که یقین پیدا کنی که آتش گرم است و میسوزاند یعنی رسیدن به حقیقت یک موضوعی ولی به حالت علمی و شناخت . . . اما حقیقت شما را فقط با صورت مسءله آشنا میکند خیلی از عرفا و سالکین به این مرحله رسیدند و اکتفا کردند ولی بسیاری از آنها بعد از رسیدن به این حقیقت چون آن را درک نکردند و فقط به این مرحله اکتفا کردند به شک افتاده ایمانشان در پرتگاه شکییات لنگ میزد . . . مثلا همان موضوع آتش که حقیقت فقط به شما میگه گرمه ولی دست شمارو داغ نمیکنه تا بسوزی و یقین پیدا کنی که داغه و خدا را حقیقت فقط به شما میشناساند و بر حسب معلول و علت شما به بودن خداوند مطمءن میشوید اما شناخت خداوند در مرحله حقیقت شما را مثل آتش فقط با حرارت آشنا میکندولی نمیسوزاند و برای همین است که اکثرا به شک می افتند . . . اما مرحله بعد از حقیقت *واقعیت* میباشد که شما را با واقعیت حقیقت میکس میکند و شما را به آتش میچسباند و همان فنا فل الله در واقعیت حقیقت اتفاق می افتد و این مرحله ای است که کمتر کسی به این مرحله رسیده و محشور شده حال اگر در واقعیت موضاعات سیر شود منظور این است که قبلا عرض کردم تجربه کردن هر مرحله ای در سیروسلوک شما را به واقعیت نزدیک میکند و سخن در این مورد بسیار است اما گفتنش چه سودی دارد چون تجربه کردن این موضوع منحصر به فرد میباشد و حتما باید شخص تجربه بکند و با توضیح دادن فقط حقیقت این موضوع فاش میشود . یادمه که یکی از دوستانمان میگفت مطالب این وبلاگ منو منقلب میکند ولی بعد از چند روز یادم میرود وتاثیری ندارد و این حقیر عرض کرد واقعیت موضوع را درک کردن شما را در موضوعات محکم میکند والا حقیقت فقط شما را آشنا میکند واگر عمل نشود با واقعیت آشنا نمیشوید و شک شما را دور میکند ، . . . . حقیر سر تا پا غفلت

چون او خواست شد

سلام . . . دیشب بعد از شش روز و پنج شب صبر و تسلیم در درگاه خدا نور هدایت خدا دوباره راه این حقیر را روشن کرد و دوباره اطمینانم به خدا مرا روسفید کرد . دیشب منزل سید بودم که شیطان لعنت الله را در حالت بسیار بدی دیدم و اونقدر عاجز شده بود که چادر سیاه سرش کرده بود و قامتش خمیده و خداوند او را در مقابل تسلیم شدگان و صابران عاجز میکند اما هر کسی به اندازه معرفتش میفهمد . . . سید میگه انسان اگر در مرحله صبر بشکند دیگر امیدی به بازگشتش نیست الا به اذن خدا . . . خیلی جالبه صبر در کنار رنجش زدایی و تکاندن گردوخاک قلب آدمی و نآمید شدن از غیر خدا و پله ای بالاتر از توسل یعنی توکل و راضی بودن واقعی از آنچه که هست و خواهد آمد . . . . خداوندا من لایق این راه نیستم و اگر تو نبودی این حقیر قدمی را برنمیداشت چه برسد که از امتحان تسلیم و صبر در بیاد البته این امتحان مال این لحظه است امکان داره در آینده سنگین تر و بزرگترین امتحان را بگیرد . . . خداوندا به تو پناه میبرم از تمتم فتنه ها و حیله های شیاطین از جن و انس یا ارواح که تویی بهترین حافظین . . . حقیر سرتاپانیاز

اعتراف میکنم که تو بهترین وکیلهایی

سلام خدا . . . اعتراف میکنم که تو بهترین وکیلهایی . . . از زمانی که به تو اعتماد کردم و افزار خودم رو به تو دادم تمام لحظاتم رو پر از نور خودت کردی و این حقیرغافل رو هدایت کردی . . . امروز با تسلیم شدن فردای خودتان را که مالکش نیستید تضمین کنید . . . مالک تمام زمانها خدای هاتف است و اوست که فردا را برای شما میسازد پس اعتماد کنید که اوبهترین حافظین است . . . این تجربه این حقیر بود که فهمیدم هر آنچه که اومیخواهد از روی تدبیر است . . . . خدایا ممنونم که مرا بر تمام لحظاتم روشن کردی و فهماندی آنان که به تو تسلیم میشوند پیروزند و آنان که به دنیا و مخلوق تسلیم میشوند شکست خورده اند . . . و این منم بنده عاجز و ناتوان تو، که اعلام میکند تسلیمم و راضیم به آنچه که تو میخواهی . . . . حبیب من من تو را میخواهم و حال فهمیدم که عاشق تو شدم و همه را کنار زدم و دیگر بی قراری هایم از فراق توست و من را به کنار خودت پرواز بده که دیگر توان فراق تو را ندارم البته این خواسته من نیست چون من تسلیمم به آنچه تو میخواهی این هم که عرض کردم حرم حریق عشق توست خدایا . . . . چه کنم چه بگویم حتی دیگر بیان هم نتوانم کنم . . . خیلی ها لاف عشق تورا زدنند . خدایا این حقیر را از آنان قرار مده و مرا عامل به گفتارم کن . . . خدایا دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم. . . حقیر سر تا پا نیاز

اسلام علیک یا رسول الله ص

ولادت با سعادت رحمت للعالمین حضرت محمد ص بر تمام مخلوقات اللهی مبارک باد .

صبر

سلام . . . داشتم فکر میکردم که چند تا مطلب نوشتم و از صبر خودم نوشتم فهمیدم خاک برسرم شده و فکر میکنم خیلی صبورم . . . به قول سید هنور ناخونی ازمون کشیده نشده که ببینیم صبوریم یانه هنوز جلوی چشمامون عزیزترین کسمونوتیکه تیکه نکردن تا بگیم من راضیم ، ای داد بیداد انگار مدعی شدم . . . اشک تویه چشمام جمع شده و مینویسم خدایا منو ببخش دوباره نفهمی کردم خدایا ممنونم که این حقیررو متوجه اشتباهاتش میکنی . آخه یکی نیست بگه تومگه چی دیدی تویه این دنیا و به کجا رسیدی که ادعای صبر میکنی با این ادعا بهتره که بری بمیری ! . . چشم * شما راست میگی باید خفه بشم و چرت و پرت نگم . . . خدایا این حقیرو هدایت کن . . . . حقیر سرتا پا گناه

خداوندا رحمتت را کامل کردی بر این حقیر

سلام . . . دلمو خون کردن ولی خیلی آرومم به قول سید پوستمون کلفت شده دیگه هر چه قدر بلا و درد میاد راضی تر میشیم . . . . نمیدونم چرا ؟ قبلا تا نگرانی پیش میومد تمام افکارم به هم میریخت و تمام کارم بهم میریخت و زندگی برام تیره و تار میشود و اونقدر رنجش بهم فشار میاورد که اشکم در میومد . . . ولی با این مصیبتی که بهم وارد شده و فشاری که دارم میکشم نمیدونم چرا اینقدر راحتم و آرام . . . دیروز هم یه خبری بهم دادند که قوز بالاقوز شد و در این موقعیت بی سر و سامانی من و این امتحان یه رکب دیگه بهم زد. . . . شیطونه دیگه کارش همینه اولش داغ کردم ولی وقتی یادم افتاد خندم گرفت که مثل بچه ها داره باهام لج میکشه آخه دیوانه من تسلیم شدم توهنوز نفهمیدی کسی که تسلیم استا کریم میشه دیگه وکالتش رو حضرت حق به عهده میگیره و هیچ موجودی در هر مقامی توان رویاروی با او را ندارد منظورم خداست . . . .به هر حال من راضیم راضی . . . . خداوندا تو بر حال ما آگاهی پس خود افزار هدایتمون را به دست بگیر و در این راه نور هدایتمان باش و ما را با دوستان خود مانوس گردان که تنهایی فقط مختص توست . یاربی دیگر فهمیدم که دعاهای ما از روی شعور و دانایی نیست بلکه از روی نیاز و طمع است . خداوندا این حقیر عاجز و ناتوان را در این راه پر خطر و طاقت فرسا حافظ باش که بجز تو امید دیگری ندارم . خداوندا رحم کن بر حال ما که ما مصدحق رحمیم و تو امن ترین پناه گاههایی . . . . خداوندا این حقیر ترس را با اذن تو بیرون ریخت و به جایش اعتماد به خدایش را جایگزین کرد . . . حقیر سر تا پانیاز

محبت و وابستگی دنیا

سلام بر روح مهربانتان . . . من تو این دنیا وابستگی رو احساس نکرده بود تا دیشب که وقتی دخترم رو دیدم زانوهام سست شد و دل ریخت انگار دستی گلومو گرفته بود میخواست خفم کنه وقتی بغلش کردم حضن و غم دلم به اونم منتقل شد و زد زیر گریه و احوالات منو به هم ریخت باور نمیکردم که منم مثل دیگران دلتنگی اولاد میکنم ، وقتی میدیم دوستانم میگفتن امروز بچمو ندیدم دلم براش یه زره شده به فکر فرو میرفتم و شاید بعضی وقتها اونارو و بعضی وقتا خودمو سرزنش میکردم ولی دیشب آسمون به سرم خراب شد وقتی ازش دور میشدم گریه امونمو بریده بود و راه رفتنمو گم کرده بودم . یه لحظه یاد وابستگی های این دنیا افتادم و کلام خدا که می فرماید اولاد و اموالتان عامل گرفتاری و فتنه شماست ! یادم افتاد . . . خدایا من که وابستگی نداشتم آخه تویه این موقعیت و این امتحان سیر و سلوک این محبت چی بود که تویه دل این حقیر گذاشتی . . . یه نوری تویه دلم سوسو کرد سریع دنبالشو گرفتم و رفتم دنبالش تا دیدم دنیای بسیار پرنور جلوی رویم باز شد خلقت در حال تشکیل بود و ملاءک خداوند در تلاش وحشتناکی در حرکت بود ند سوال کردم چه خبره گفتند میخوایم محبت خداوند را نسبت به انسان بهت نشان بدیم دیدم انسانی خلق شد و دستور خداوند شد که او را جان دهدند و عقل دهند و روح بر او دمیده شد و روزی اورا مشخص کردند ایمانش و فطرتش را با روح و جانش آمیختند . . . من حیرت زده و آج و واج نگاه میکردم و یک لحظه شنیدم همه تبریک گفتند او را و تحسین کردند و دستور آمد سجده کنید برحبیب من ، همه سجده کردند . سوال کردم که او کیست گفتند حبیب خدا و عزیز ترین خلق خدا و عبد خدا و در معنا حرم حریق محبت خدا . . . به خودم گفتم این حتما هر چی از خدا بخواد بهش میده و راحتر از این دیگه تو دنیا فکر نکنم باشه . . . یک دفعه دستمو یکی گرفت انگار با آسانسور آوردنم پایین یه صحرایی بزرگ پر از دود و خاک و خون ، دیدم یه نفره همه بهش حمله میکنند و هر چی تو دستشونه بهش میندازن و زخم روی زخم میزنند و وحشیانه وبا کینه زمینش میزنند . . . از شدت مصیبت این صحنه چشمامو بستم و گفتم این کیه که اینقدر دردو مصیبت داره و خداوند اونو رهاش کرده . . . یکی کنار گوشم گفت همون که خلق شدو عزیزترین مخلوقات در نزد خدا اسمش حسین ابن علی ع . . . . گفتم پس محبت خدا ؟ گفتند میفهمی . . . ؟ و یک دفعه چشمامو بازکردم و خودم رو تویه ماشینم پیدا کردم همه چیز یادم رفته بود برای چی اومدم کجا قرار بود برم رفیقم کورش گفت زود باش که منتظر منن راه افتادم تویه حیرت بودم نمیتونستم بگم چی دیدم فقط به کوروش گفتم ازت خواهشی دارم فقط ناراحت نشو و قبول کن دستشو گرفتم گفتم اگه اجازه بدی من برم بیرون میخوام امشب با خدای خودم خلوت کنم . . .ولی اون قبول نکردو منو به زور برد خونه خودش . نمیدونستم این قضیه چیه . صبح که بیدار شدم این قضیه یادم افتاد دوباره دگرگون شدم فهمیدم خداوند با اون محبتی که به انسان داره به گفته خودش که من از مادر به شما مهربانترم، ولی اختیار را به او داد و در زمین رهایش کرد ولی چشمش بالا سرشه. . . فهمدیدم اون محبتی که من به دخترم پیدا کردم پیامی از خدا بود که اگه تو دخترتو اینقدر دوست داری که فقط پدرشی و خالقش نیستی تو هم دلت محکم باشه من خالق توام و از مادرت بیشتر دوست دارم گفتم مادرم کو کجاست ؟ مادری که میگفت دردت به جونم بخوره کجا از حال من خبر داره ودوباره آرامش خاصی و اطمینان خاصی به روح وجسمم حاکم شد . . . ممنونم خداوندا که مرا در اعماق وجودم تنها نمیزاری و وجودم رو خالی از خودت نمیکنی . . . . خداوندا ما را به خاطر غفلتی که از تو داریم ببخش . . . . حقیر سرتاپا غفلت

خداوندا مسرورم از لطف و کرمت

سلام حتما این مطلب رو بخون به دردت میخوره حوصله کن و دقیق بخون و اگر به دلت نشست دعای هدایت برایم بکن . . . . . . . . . . . . بنده آنم که لطفش داءم است . . . . . . . . با منو بی من به ذاتش قاءم است . . . داءم الوصلیم اما بیخبر . . . . . . . در پی اصلیم اما بیخبر . . . . خدایا اونایی که با منت نماز میخونن و طلبکارانه با گردن شکسته و تواضع ؟؟؟ به درگاهت سجده میکنند تا به حال به این فکر کرده اند که تو روزی حتی شیطان پرستان و کافران را بی منت میدهی و ثمر میدهی کوشش دنیوی آنها را بدون چشم داشتی ؟ . . . چنان طلبکارند که وقتی کوچکترین رنجش و نگرانی آنها را به زبان می آورد و سریع عبادتشان را به رخ میکشند. آی من چرا و منیکه چنین کردم و چنان کردم . . . . بشین بابا ، ترمز کن تا پیامبران ص و علی ع هم برسن !!! خدا خیرت بده آیا داستان قتلگاه حسین را شنیده ای . . . آیا ذبیح ابراهیم ع را میشناسی ، آیا ذبیح ذرکیا را شنیده ای آیا صبر ایوب را شنیده ای . آیا قصه غربت علی ع را شنیداه ای . آیا داستان شعب ابیطالب را شنیده ای آیا غربت حسن مجتبی را در خانه خودش شنیده ای . آیا راز و نیاز حسین ع را در خون شنیده ای . آیا یک لحظه از صبر زینب را شنیده ای . . . . بازم بگم آیا جریان برنادت را شنیده ای . . . نمیدونم چطور بعضی ها مدعی بنده گی خدایند و احساس میکنند که در درجه مطلق بندگی هستند و طلبکارانه زیر چشمی به آسمان نگاه میکنند و با تعنه می گویند خدا یا شکررررر ! ای داد بیداد تسلیم را یا خوب استاد معنی نکرد یا مرید خوب نفهمید ! خداوندا مرا ببخش که تورا برای خودم میخواستم و تورا انحصاری فرض میکردم . وقتی سگی را در حالی دیدم که زخمی بود و راه فراری نداشت هر که را میدید از روی ناتوانی و بیچاره گی دم تکان میداد و گوشهایش را به نشانه بدبختی و دل سوزی طرف مقابلش پایین میگرفت و برای سیر کردن شکمش به هر رهگذری زوزه میکشید ولی یا محلش نمیگذاشتند ویا کودکان و نوجوانان سنگش میزدند فهمیدم اگر این سگ در خانه ای که بود میماند و صاحبش را ترک نمیکردو تعددی از صاحبش نمیکرد و به خیابان نمیآمد و هوس دنیای ناشناخته اش دیوانه اش نمیکرد تصادف نمیکرد و به هر کس و ناکسی هم دم تکان نمیداد . . . به یاد خودم افتادم که چقدر از خانه بیرون زدم و یادم رفت خالقم و صاحبم کیه و زمانی به خودم آمدم که داشتم به همه دم تکان میدادم ولی صاحبم نگرانم بود اومد دنبالم وقتی دیدمش اشک از چشمانم سرازیر شد انگار رهایم کردند چنان به سویش دوان شدم که هیچ چیز و هیچ کس را نمیدیدم وقتی به آغوشم کشید فهمیدم او هم دلتنگم بوده آنگونه فشارم میداد که گویی دیگر نمیخواهد از او دور شوم . . . ممنونم خدایا مسرورم از لطف و کرمت . . . . حقیر سرتا پا غفلت

سلام خدایا در را باز کن منم

سلام . . .دیشب خیلی تنها شدم و تویه خیابونا بالا پایین میکردم و دلم اونقدر پر بود که اگه بی خیال نبودم خدا حواسش بهم نبود گند میزدم . . . آخه من کسی رو ندارم تویه این شهر و خیلی ها که رفیقا متاهل اند و درگیر زندگی خودشان حتی . . . ! البته من بهشون حق میدم انسانه دیگه ؟ بالاخره من تا صبح تویه ماشینم دنیایی داشتم برا خودم کسی هم زنگ نزد که بپرسه کجایی ؟ زیر سقفی هستی یا نه تازه فهمیدم انسان اگه خدارو نداشت چقدر تنها بود به خدا قسم انتظار از کسی نداشتم چون میدونستم خدا این رو برام خواسته و من هم با آرامش پذیرفتم . نصفه شب بود که سرد شد و من از سرما جمع شده بودم و به فکر اونایی افتادم که همین ماشین گرازه منم ندارن و تو سرما کنار خیابون خوابن البته من زیاد بیرون خوابیدم چون شبگردی زیاد داشتم ولی اون زمان فهم حالا رو نداشتم . خداوندا ما را هدایت کن و سرپرست ما باش و ما را به حال خودمان رها مکن که خود را هلاک خواهیم کرد . خداوندا من عاجزم و ناتوان و تو توانایی و قادر این حقیر را مورد رحمت قرار بده و سایه ات را برسرم مستدام بگردان که جز تو سر پناهی ندارم و از حکومت تو راه فراری نیست و آنان که فکر میکنند خود را از تو رها کرده اند نفهمیدند که تو بر تمام خلقت محیطی و ذات مطلق و بی نیاز از همه چیز . خداوندا ما را به خاطر دعاهای نسنجیدیمان حلال کن و ببخشا که تو دانسته کردی و ما ندانسته خواستیم . . . خداوندا من را در این دقایق خطرناک سیر و سلوکم تنها و بی چراغ راه مگذار که من نابینا و ناتوانم ، میترسم که خستگی راه مرا مکدر کند و در ای وادی حیرت راه را گم کنم . . . خداوندا در را باز کن منم ! . . . حقیر سرتا پا نیاز

خدای ماست

آری سلام که سر آغاز کلام ماست.. این را بدان که سلامم کلام راست . . . شاعر کجا به خدا درس میدهد . . اوذات مطلق لیل والنهار ماست . . . افسانه خلقت حوا شنیدنیست . . آن هم ساخته دستان خدای ماست . . . اسرار خلقت اورا کسی نگفت.. آن را نهفت آن کس که یارخدای ماست . . . آنان که درصفای خدانوشته اند.. فهمیده اندکه مهرسکوتش شفای ماست. . . مینای قلب کسی را که شکسته اند..درمان توان کسی هست جزاینکه خدای ماست؟. . . حوا که سیب را نفهمیدو چشید..بخشش مقام بلند خدای ماست. . . عشق و جنون و فراق و وصال ما..حرم حریق یک نگاه خدای ماست. . . آیا کسی خدا را بغل گرفت ؟.. دوری چرا ؟ آن مهربان خدای ماست. . . تنهایی خدارا آیا شنید ؟. . . آن کس که طلبکار خدای ماست !. . . رحمت ز آسمان فرود آیدو ولی. . گناه حواله زمابه خدای ماست. . . دیگر چگونه گویدمان مع البشر.. این فاصله که ازعمق گناه ماست . . . دردا که شاعران فقط خیال میکنند..آن کس شاعر است عزیزم ، خدای ماست . . . . عباس*خیال محال است نوشتنت ..آن کس که قلم داد به دستت خدای . . . ماست. . . این هم دل نوشته این حقیر هدیه به شما

دیگر چه میخواهم

سلام . . . .دیگه چه میخوام از این بهتر . . . . اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم . . . دیگه چی بگم . . . . خیلی حالم خوبه . . . خودم رو اونقدر آزاد مییینم که رهایی برام بی معنا شده . . . خلوت کردم در عین شلوغی . . . سرشار از آرامش . . . بیا بیا ببین چه قدر راحتم . . . صبر کم آورده . . . . . . میدونی چرا ؟ میگن وادی حیرت ! نه نه نه وادی خود شناسی و آگاهی . . . . بزار هر چی میخوان بگن . . . آره میدونم حالا میگی این چی میگه . . . . حقیرم حقیرم حقیرم اونقدر که منو نخواهی دید . . . دیگه فقط اونکه میبیه . . . دیگه ازم نخواه که بگم . . . همین قدر بسه دیگه . . . . حقیر سر تا پا . . . !