نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

کجا را دارم خداوندا جر در خانه ات

این دل رنجور را محرم کجا یابم خدا 

دست از این دنیا کشیدم دست گیرم ای خدا

هست عمری درگهت را بندهء بی ادعام ، 

گر ندی ره بر در میخانه رنجورم خدا 

چون سبوی ساعل بشکسته دل خالی شود 

شکوهء میخانه یا ساقی کجا دارم خدا

آنقدر بر در زنم میخانهء چرخ و فلک 

تا ببینم صاحب این خانه و کاشانه را 

غصه ها دارم به مستی گویمش اما حزین

دامن عرشش یقینن دستها دارد خدا

وحدت از غصه دلت اشک و نوا دارد بیا

بهر این سیل غمت دار الشفا دارد خدا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد