نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

ایران و عرب

دهم من ترا پند بی زر پسر 


که گر نداری به تاریخ سر 


بدان پادشاهان قبل از عرب 


در این خاک پاک و بدوراز عرب


چنان ظلم کردند به ایرانیان


که نمرود هم نکرد بر ابرانیان


بریدند دست و گوش و زبان آنقدر


به جرم نداری و فقر و خراج آنقدر


به روزی شنیدند از عرب یک سخن


در آن ظلم و بیداد و اهل فتن 


که ما با برادر برابر شدیم 


فقیر و غنی مان برابر شدیم 


همین کلمه بس بود بر مردمان


که سازند نابود کاخ اهریمنان


عرب کی کجا ؟ خاک ایران کجا ؟


به خوابم ندیده عرب خاک ایران ما


برادر اگر ظلم ظالم نبود 


به ایران بدان اسم اینان نبود .


خدا یزد گردها را بزد بر زمین 


که مردم شوند حاکم سرزمین


عرب نه حالا نه قبل از همین


ندارد جایگاهی به این سرزمین


نه آیین و دین کرده سلطه به ما 


نه اعراب هستند اولا به ما 


چو کردیم ظلم بر هم شدیم اینچنین


سزد که شویم از همین بد چنین


شاعر : وحدت