نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

نمی دانم حکمت این دنیا چیست ؟

یارب زچه اینقدر به اسباب توان دادی تو 

برهان زچه اینقدر به افکار روان دادی تو

در خلوت اذهان خلایق تونهان و به برون

سر دوشی این خلق به مهری ز عیان دادی تو

در آخرت این قوم بسوزند نهایت که چه سود

بی ره شدگان کز ره این قوم زمان دادی تو 

در وسوسه این قوم چه ها میکردند

در برزخ اعمال گرفتار امان دادی تو ؟

یارب ز چه در حکمت اسرار نهان باز نشد

نمرد زچه مرتبه و جاه و جهان دادی تو

از چه ببرد هوش یکی را ز گدایی

قارون نبرد خواب که اسباب و  توان دادی تو 

گر ملک سلیمان نبود در سر این باب

گویم که فقط مال به اشرار زمان دادی تو

ای وای که از حکمت این داد و ستدها 

عمریست ز ره مانده ام و باز نهان خواهی تو

ارباب تویی این همه اشرار چه گویند 

فرعون چه شد این تخت و توان دادی تو

یک بار هم این چرخ و فلک عکس بگردد

تا فاش شود از ره تدبیر زمان دادی تو

کتمان نتواند کرد که فانی ست تماما

علمیست که در فطرت هر پیر وجوان دادی تو

اما چه کند مرد به شب دست تهی بر در خانه

یارب نکند بهر محک درد نهان دادی تو

یارب تو که از سر دورن از همه کس آگاهی

معیار همه از ازل و عالم زر دادی تو

یارب زچه این رسم به معیار جهان دادی تو 

سر خط همه در و غم و فصل خزان دادی تو

ای آنکه بجز درگه تو نیست نجاتی به دو عالم

  مومن به در درگهت از چه به کران دادی تو

من عاصیم از خویش و از این عالم فانی

از چه من مفلوک به این عالم جان دادی تو

ای آنکه مرا علم نوشتن به سر عقل

این باراز آن مخرن اسرار جهان دادی تو

من حد خودم دانم این بار چه ها شد

این کاسه می از خم پنهان و نهان دادی تو

وحدت غم دنیا زچه این بار خمت کرد

در معرکه دادی چه که اینقدر اذان داد تو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد