سلام بر تمام پاکان
امروز قصد دارم در مورد موضوعی صحبت کنم که خیلی از ماها در زندگی روزمره گرفتار آن هستیم .
بحث نافهمی و یا کم فهمی غیر خودمان از نظر ما .
در مواردی دیده شده که طرف چندین ساعت وقت میزاره تا یکی را بفهمونه ولی نتیجه ای نداره و آنقدر آزرده خاطر میشه که رو به پرخاش و بی قراری می آره که بدتر میشه و در نهایت یا از هم ناراحت میشوند یا پشیمان از اون بحث .
آیا تا به حال شده شما از خودتان سوال کنید چرا فهم ها با هم اینقدر فرق دارد در حالی که حواس پنج گانه را همه دارا هستند .
آیا خداوند در انسانها به غیر از موارد خاص باز هم اینقدر تفاوت گذاشته ؟ یا نه اصلا فهم دو وجه دارد : 1- آگاهانه 2-ناآگاهانه
در کل این مطالبی را که به نظر شما میرسد تجربیات حقیر هست .
مسیر سیر دنیوی و معنوی انسان در سه مرحله خلاصه میشود :
1- واقعیت
2- حقیقت
3- واقعیت حقیقت
دقیقا مثل تنه درخت که از سه لایه پوست ، چوب و مغز تشکیل شده که تا زمان بریده شدن، نه دیده میشود نه قابل اثبات است .
حال به اختصار در این سه مورد عرایضی را دارم که مکتوب میکنم ، امید به اینکه کمکی به همه یمان بکند .
واقعیت : ما در دنیای زندگی میکنیم که ادراکمان از آن بر حسب دیدن ، شنیدن ، چشیدن و لمس کردن هست که به اینها به خاطر واقع شدنشان و مشهود بودنشان ویا چون با عوامل و ابزار عینی قابل اثبات میباشند واقعیت گفته میشود .
البته سادش این میشه واقعیت عینی زندگی ما در روی زمین میشود واقعیت زندگی ما که به وقوع پیوسته و قابل دید و فهم است .
حقیقت : در تمامی اصول یک حقیقتی هست که لایه زیرین واقعیت است که پنهانی و قابل دید نیست الا لایه پوستین آن برداشته شود تا بتوانیم حقیقت آن واقعیت را بفهمیم .
مثلا : شما زمانی که جامعه ای را میسنجید اول ظاهر جامعه را رصد میکنید بعد حقیقت آن را در قوانین آن جویا میشوید و متوجه شکاف بزرگی در واقعیت و حقیقت آن جامعه میشوید که برای شما قابل تاءمل میشود .
در اینجا نتیجه میگیریم با اینکه حقیقت زندگی ما باید یک اصل صحیح باشد ولی در واقعیت آن ، ما از عمل به آن تحت شرایطی که داریم، عاجزیم . البته اکثرا به علت نداشتن علم و معرفت از حقیقت شانه خالی میکنند و در موارد ، معنوی نیز که اکثرا میلی به عمل ندارند چون مشغول دنیایی هستند که خودشان ساختند .
و اما واقعیت حقیقت :
این موضوع از مکشوفات این حقیر است که بر حسب تجارب استاید نتیجه گیری شده و خدمتتان عرضه میدارم .
واقعیت حقیقت چون در این دنیا غیر ممکن است پس مبحثی هست مطلق که لازمه آن خواست اللهی و در عالم معنا و ملکوت قابل اجراست . که همان مقصود تمام خلقت و اتمام روحانی و جسمانی تکامل انسانی میباشد . که شعور و فهم ما فقط آیینه تاری از آن را متجسم میکند و به آن بهشت میگوید و آیات مربوط به آن در قرآن هم دقیقا مثل همین سه لایه هست و برای افراد در ادراک و فهم متفاوت .
حال بسیاری از عرفا و علما در این نقطه ایست کرده اند و بسیاری در همین حال مرده اند و بسیاری از فهمیدن واقعیت حقیقت آشفته اند . چرا که هستشان در آنجا نیست میشود و از عریان شدنشان میترسند و نمیدانند واقعه ء ای که پیش رو هست کدام لایه از فهم آنان را میطلبد ؟ در حالی که اصلا آنها این لایه را ندیدند چون در دنیای آنها اصلا واقعیت حقیقت نه معنا داشته و نه ممکن بوده و اینجاست که به افرادی مثل حقیر هزار تهمت میزنند . به هر حال ما در نهایت کارمان در پس حقیقت با معنایی به نام واقعیت حقیقت رو به رو خواهیم شد که جوهره ما را تهی و دوباره هست حقیقی را در ما جریان خواهند داد به امر ذات مطلق .
و برای همین است فهم ما از مطالب متفاوت است و این برای ما بسیار سخت .
متوجه باشید پس این سه لایه مشخص کننده فهم افراد از محیط اطراف و غیره میباشد و اگر پشت هر یکی از این سه لایه بایستیم طبعا برای ما فهم لایه بعدی غیر قابل درک میباشد . دقیقا مثل دیواری که تا از رویش رد نشوی آن طرفش را نمیبینی و این همان سیر و سلوک هست که شما را به جلو میبرد .
در مقابل نا فهمی و کج فهمی دیگران تندی نکنید آنها در طرف دیگر دیوارند و اصلا شما را نمیبینند و این امریست غیر قابل تغییر ، و چاره آن این است که بتوانی هم ردیفهایت را پیدا کنی تا بتوانی زندگی کنی .
کبوتر با کبوتر باز با باز
البته انشاالله که فرصتی برای ما جهت فراقت از الله بر ما نباشد که به دنبال غیر او برای همراهی و دوستی باشیم .
حقیزر سرتا پانیاز