نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

تازه فهمیدم ؟؟؟؟؟

با سلام بر پاکان 

در طی مدتی که با لطف اللهی وارد مباحث اللهی شدم متوجه نشده بودم که تمام قوانین اللهی در تار و پود انسان نهفته و مخفی است و تکامل انسان همین دستیابی به اسرار و رموز درونی خودش می باشد . 

 شاید خیلی ها حالا بگن عجب ؟ حالا فهمیدی . 

نه منم مثل خیلی ها شنیده بودم ولی به عین الیقین رسیدن یک امر دیگری است . 

البته نه اینکه این حقیر مدعی فهم هستم ولی لطف شامل حال این حقیر شده و با این کند ذهنیم حضرت حق راهنمایی میکند .  

درسته که من واقعا قدر نشناسم و نتونستم لطف اللهی رو حداقل برای خودم بعد از محیا شدن معنی بکنم ولی اونقدر اعلام عجزم رو به درگاه حق تکرار کردم تا به خودم هم یاد آوری بشه که هیچی نیستم و اگر لطف خدا نباشه من ناتوانی که با نرسیدن به توالت خودم رو نجس میکنم و بوی بدم همه رو فراری میده : اونقدر بهم آبرو داده که ۳۰ سال بزرگتر از در گرفتاریهای معنویش بهم مراجعه میکنه و این حقیر به واسطه لطف خدا جوابی کاربردی ازم صادر میشه که والله با عقل و شعور کمم متوجه میشم که این جواب از تعقل این حقیر استخراج نشده و فقط بنده ابزاری برای روزی این سوال کننده برای رسیدن به جوابش بودم . 

در پایان فقط اینو میتونم بگم  که فکر نکنیم که جایگاهی رو به واسطه اعمالمون کسب کردیم در مسیر اللهی همه در حال حرکتند و اگر کسی جایگاه حفظ کند در حقیقت راکد شده و از حرکت ایستاده و چیزی که راکد شود میگندد و خراب میشود و بندگی اللهی جایگاهی ندارد الا اینکه هر روز به این پی میبری که هیچ نیستی و ه

گناه نکردن گناه نکردن است

سلام  بر پاکان 

امروز فهمیدم اگر بخوای گناه نکنی باید تمرین کنی و اصلا گناه نکنی و  موقعیت گناه رو کور کنی  . 

والا با رول بازی کردن و کلا سر خودت بزاری نمیشه . 

خیلیها باور نمیکنن که دارن سر خودشون رو شیره میمالن  و از ترس  اینکه لذت گناه رو  از دست ندن از محافل اللهی دوری میکنن تا نکنه این محافل منقلبشون کنند و دیگه نتونن لذت گناه رو بچشن . 

من دیگه نمیخوام سر خودم کلاه بزارم ، شما چطور ؟ 

بنده حقیر روسیاه سر تا پا نقص

از مکافات عمل غافل مباش

سلام 


 امروز یه خطایی کردم خدا تنبیهم کرد .چرا اینقدر خرفت شدم ؟.....خدایا من دوباره به عجز و ناتوانیم اعتراف میکنم .



معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد سارا ... دخترک خودش را جمع و جور کرد،سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت بله خانوم؟ معلم که باعصبانییت توی چشمان سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس، دفترتو سیاه و پاره نکن؟ ها!؟ فردا مادرت رو میاری مدرسه میخام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم. دخترک جونه لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:خانوم... مادرم مریضه اما...بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن... اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که از گلوش خون نیاد...اونوقت میشه واسه خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه...اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یک دفتر بخره که من دفترای دادشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول میدم مشقامو... معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخاند  و در حالی که قطره های اشک صورتش را خیس میکرد رو تخته سیاه نوشت ، ، ، 

زود  قضاوت نکنید . 

حقیر روسیاه ، پناهنده درگاه حق

مرا بخوانید تا اجابت کنم . الله

با سلام به پاکان 

دوستان مدتی هست که روزیم نشده  در خدمتتان باشم و لیاقت با شما بودن فعلا از من سلب شده .

از خدای خودم خواستارم تا مرا در پرتو رحمت خود قرار داده و در جوار خوبان بودن را روزیم کند 

با توجه به اینکه دعاهای شما همیشه این جانب را حمایت کرده از شما استدعا دارم دوباره این حقیر 

روسیاه را مورد لطف خودتان قرار دهید و از خداوند هدایتم را بخواهید . 

هدایتی درخور بندگی خودش ، 

حقیر مستجیر ذلیل و دخلیل ، پناهنده در گاه حق سالک دل سوخته