نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

پادشاه کربلا

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت . متحیرم چه نامم پادشاه کربلا را  

.

چه شهی که کرده قربان علی اکبر جوانش . به ره خدا بداده شهدای کربلا را .  


برو ای گدای مسکین نه در خود کریمش . که غلام حلقه گوشش دهد حاجت گدا را .


چو رهش قدم گذاری به دم آبرو بگیری . به خدا که آبرو داد حوریان ماسوا را .


به شب فراق دنیا چشمت از رهش نپوشی . که یقین مدد رساند زائران کربلا را .


روز محشر و مجازات اختیار سالکان اوست . هو مدد رسان که آید تاکند دعا چو ما را .


وحدت این سیه داری برتنت به اشک چشمت . بر سر صراط آید میبرد تو چون گدا را .


آبرو که او بداده همرهی کند به محشر . چشم تو به آن دم ترس جستجو کند خدا را .


میکند صدا که ای تو از چرو چنین غمینی . گویمش نشان تو برمن گر دهی چو کربلا را .


میشوم به مثل ماهی چون یابم آن ره لماء را . گویدم برو به جنت یابی آنجا کربلا را .  


دل نوشته این حقیر شب ساعت یازده و یک دقیقه 

حقیرم فقیرم ذلیلم دخیلم یاالله

نظرات 1 + ارسال نظر
نیلوفر دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:11 ق.ظ http://niloofar13901390.blogfa.com

به به
به به

سلام بسیار عالی عالی عالی

سلام حبیب خدا
ممنون ولی این که غوغا میکند من نیستم .
حقیر بی پناه مدیون حضرت حسین ع

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد