نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

مردی که راضی شد

سلام

روزی از روزا از تمام دنیا خسته شدم و اونقدر رنجش دلم رو پر کرد که احساس میکردم که دیگر دلم آرام نمیشه و از زمین و زمان شکایت میکردم و تا زبونم هم بازمیشد میگفتم خدایا چرا من ؟ منی که دم و باز دمم ذکر بود و چقدر در موقعیت گناه بودم و دوری کردم ... حالا من باید اینطوری گرفتار بشم ؟

عجب پر مدعا !!!!!!!!!1

تا اینکه در عالم حیرت گرفتار شدم و کسانی را دیدم که من در مقابل عبادات آنها قطره ای از اقیانوس نیستم و در دریای بلای دنیوی دست و پا میزنند ولی در کمال تعجب دم نمیزنند و از تمام وجود راضی اند و اصلا حتی لحظه ای هم فکر شکایت یا رنجش را هم ندارند . این بود که به فکر فرو رفتم که چطور ممکن که انسان در اوج مصیبت باشه و راضی باشه نه تنها راضی بلکه شاکر باشه نه تنها شاکر بلکه عاشق باشه .

 عجب چی شده ؟ مونده بودم توش که چرا من نمی تونم راضی باشم یا چرا رنجش هام اینقدر منو خسته میکنه ؟

در احوالاتشون دقیق شدم تا خداوند پرده را برایم رو کرد .

مقام تسلیم !!!!!!!!!!!!!!!

اونها به مقام تسلیم رسیدن و راضی شدند .

اگر مجالی باشد و رزقمان مقام تسلیم را در حد توانم خواهم نوشت .

حقیر سرتا پا نیاز

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 03:00 ب.ظ

سلام

علیک سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد