نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

نه شاهی نه درویشی فقط عبد خداوندم

تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت

آیا حقیقت ختم ماجراست

حتما این مطلب را بخوانید و عمل کنید . . . . . . . . . . . . . . سلام . . . در راه های رسیدن به خدا سه راه را در اکثریت ادیان مطرح میکنند . . . شریعت ، طریقت . حقیقت . . . شریعت که صورت اعمال فقهی و شرعی میباشد و عمل به واجبات و دوری از محرمات طریقه اعمال یومیه موضوعات این مرحله میباشد و اما طریقت که بنا به معنای لغوی به معنی راه و روش رسیدن به مقصد میباشد و بنابه حدیث از حضرت رسول ص راه رسیدن به خدا به تعداد نفوس خلق شده میباشد و مقصد که طریقت جویای آن میباشد حقیقت میباشد . . . اما حقیقت که معنی آن مورد بحث ما می باشد . . . آقا سید میگه حقیقت رسیدن به نقطه ای میباشد که بدانی حقانیت یک موضوع چه میباشد مثلا یقین پیدا کنی که خداوند وجود دارد ویا مثلا در مورد آتش که یقین پیدا کنی که آتش گرم است و میسوزاند یعنی رسیدن به حقیقت یک موضوعی ولی به حالت علمی و شناخت . . . اما حقیقت شما را فقط با صورت مسءله آشنا میکند خیلی از عرفا و سالکین به این مرحله رسیدند و اکتفا کردند ولی بسیاری از آنها بعد از رسیدن به این حقیقت چون آن را درک نکردند و فقط به این مرحله اکتفا کردند به شک افتاده ایمانشان در پرتگاه شکییات لنگ میزد . . . مثلا همان موضوع آتش که حقیقت فقط به شما میگه گرمه ولی دست شمارو داغ نمیکنه تا بسوزی و یقین پیدا کنی که داغه و خدا را حقیقت فقط به شما میشناساند و بر حسب معلول و علت شما به بودن خداوند مطمءن میشوید اما شناخت خداوند در مرحله حقیقت شما را مثل آتش فقط با حرارت آشنا میکندولی نمیسوزاند و برای همین است که اکثرا به شک می افتند . . . اما مرحله بعد از حقیقت *واقعیت* میباشد که شما را با واقعیت حقیقت میکس میکند و شما را به آتش میچسباند و همان فنا فل الله در واقعیت حقیقت اتفاق می افتد و این مرحله ای است که کمتر کسی به این مرحله رسیده و محشور شده حال اگر در واقعیت موضاعات سیر شود منظور این است که قبلا عرض کردم تجربه کردن هر مرحله ای در سیروسلوک شما را به واقعیت نزدیک میکند و سخن در این مورد بسیار است اما گفتنش چه سودی دارد چون تجربه کردن این موضوع منحصر به فرد میباشد و حتما باید شخص تجربه بکند و با توضیح دادن فقط حقیقت این موضوع فاش میشود . یادمه که یکی از دوستانمان میگفت مطالب این وبلاگ منو منقلب میکند ولی بعد از چند روز یادم میرود وتاثیری ندارد و این حقیر عرض کرد واقعیت موضوع را درک کردن شما را در موضوعات محکم میکند والا حقیقت فقط شما را آشنا میکند واگر عمل نشود با واقعیت آشنا نمیشوید و شک شما را دور میکند ، . . . . حقیر سر تا پا غفلت
نظرات 1 + ارسال نظر
mohammad یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:57 ب.ظ

سلام و عرض ادب
سپاسگذارم به خاطر توجهاتتون
من نمی دونم که اصلان به حقیقت رسیدم یا نه؟ نمی دونم که اصلان وجود خدا رو قبول کردم یا نه؟ فکر می کنم عقلی قبولش کردم ولی دلی نه.
دلایل مختلف واسه وجودش عقلم می یاره و لی نمیدونم چیه تو وجودم که می گه نه خدای نیست.
دچار یه دوگانگی شدیدی شدم.
وقتی به وجود خدا فکر می کنم یه احساس ارامشی توو وجودم به وجوود می یاد و دوست دارم خودمو قربونیش کنم ولی باز تو ذهنم اوون افکار پریشون می اد
شمارم گیج کردم ولی اگه جیزی از صحبتام متوجه شدید و می تونید کمکم کنید، ممنونتون می شم
به نظرتون من مشکلم کجاست؟ تو چه مرحله ای گیرم؟
ببخشید

سلام
رسیدن به حقیقت در معلول و علت آسونه . . . مثلا هر کسی پدری داره و در نهایت یک منبه و ابتدا وجود داره که مطلق هست و اون خالقه . . . که پدری یا مادری نداره اگه داشت مخلوق بود و ابتدا یا خالق نبود پس حقیقت خدا آسونه . . . . اما ایمان و یقین به واقعیت خدا مراحل زیادی داره که این مشکل تنها شما نیست شاید اکثریت مخلوقات تویه این مرحله گیرند . . . . پیشنهاد من اینه که شما در سیر و سلوک وارد بشین و به مرور زمان با عمل به فضایل اخلاقی خداوند شما رو هدایت میکنه و با واقعیت آشنا میکنه و این رو هم بدانید که هدایت فقط دست خداست و واقعیت رو فقط خدا به انسان نشان میده . . . پس خودت رو آزار نده . شما اولین کسی نیستی که این سوال رو از این حقیر کرده و فکر نکنم آخریش باشی و شک ستونهای ایمان رو محکم میکنه چون مجبورت میکنه بیشتر مطالعه کنی و فکر کنی . . .
حقی سرتاپا غفلت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد