سلام سید غلام . دیشب رفتم سراغ سید غلام که برادرش هفت سال تویه کوما بود خیلی دلش آشوفته بود آخه دوباره حالش خراب شده بود و بستری بیمارستان شده بود زمانی که برادرش رو روی تخت بیمارستان دیدم که بی جان افتاده یاد سلامتی انسانها افتادم که هیچ قدرشو نمیدونند و یا عزیزانی که در کنارشون هستند و قدر حضور اونها رو نمیدونند . سید غلام دلش رنجیده بود حق داشت اونی که روی تخت بود برادر عزیزش بود که هفت سال تویه کوما بود و امید داشت بیدار بشه گذشت . . . تا امروز سید زنگ زد و گفت برادرم به رحمت خدا رفت آره به رحمت خدا پیوست و به رب خودش وصل شد . حالا از خدا میخوام که به خانواده اش صبر بده تا تحمل این داغو داشته باشند .