تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت
تسلیم میشوم ولی با شناخت ومعرفت
روزی
در کنار قبری نشسته بودم ودر فکر دنیای زیر خاک بودم که دیدم از کنار آن
قبر کرم خاکیی بیرون زد و ناگهان از حاشیه های آن قبر آنقدر مورچه بیرون
آمد که منم به تحیر واداشت یک لحظه فکر کردم این صاحب قبر روزی عزیزانی
داشت که جانشونو گرو میگذاشتند تا این فرد در کنارشان باشد ... راستی حالا
آنها کجاهستند؟؟؟
آیا
این بود عاقبت زندگی و دوستان وآشنایان ؟؟؟ چرا نمیاییند این را از دست
این حشرات نجات دهند؟.... تازه فهمیدم وقتی خدا فرمود من از رگ گردن
نزدیکترم و از مادر محربانتر یعنی چی
فقط خدا پناهنده درگاه حق